تاریخ زندگی ایرانیان و ریشه غذا خوردن آنان
هر قوم و هر گروهی از مردم به جهت علل و اسباب متعدد و مختلف دارای اخلاق و اطواری میشود که چه بسا در نزد خودش پسندیده و مقبول است در صورتی که مردم دیگری آن را نمیپسندند و نکوهیده و مکروه میشمارند». این استدلال جیمز موریه را در کتاب جذاب «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی»، اگر کنار توصیف او از رفتارها و عادتهای مردمان جامعه ایران بگذاریم که «رفتار و کردار فرنگیها طابقالنعل بالنعل با رفتار و کردار ما ایرانیان مخالف است… فرنگیان روی چوب مینشینند و ما روی فرش و زمین مینشینیم. فرنگیان با کارد و چنگال غذا میخورند و ما با دستوپنجه میخوریم»، با پیشداوری مثبت، به قلمروی یکی از جنبههای شگفتانگیز و پیچیده زندگی ایرانیان در دورههای گذشته وارد میشویم؛ شیوه غذا خوردن!
مهدی یساولی در روزنامه شهروند نوشت: روایت ما از این شیوه اما به هزاران سال پیش بازمیگردد؛ آنجا که در کشفیات باستانشناسی نمونههایی از قاشقهای فلزی متعلق به هزاره یکم پیش از میلاد به دست آمده و به موزهها روانه شده است تا به تعبیر پرویز تناولی در «مقاله قاشق و چنگال در ایران»، بر این نکته گواهی دهند که «ایرانیان در عهد کهن هم برای خوردن غذا از قاشق و چنگال استفاده میکردهاند». از آن دوران، البته بیش از این نمیدانیم و در منابع کهن نیز گواهی روشن به دست نیامده است که این قاشقها آیا برای خوردن غذا به کار میرفته است؟ و اگر چنان بوده، آیا همه طبقات جامعه بدان رفتار گرایش داشتهاند؟ اگر پرسیده شود که خب قاشق در آن روزگار مگر به چه کاری جز خوردن غذا میآمده است، پاسخ آن را میتوان در هزاران سال بعد، مثلا در دوران صفوی و قاجار جست و نشان داد که چنان پرسشی چندان هم بیراه نیست؛ در این زمانه، ایرانیان با قاشق به خوبی آشنا بوده اما غذا را با دست میخوردهاند.
محمد غزالی در کتاب «کیمیای سعادت» آنجا که به «آداب خوردن و نوشیدن» میپردازد، خوانندهاش را پند میدهد «انگشت به دهان پاک کند… کاسه پاک کند به انگشت، کاسه بلیسد… چون با کسان دیگر غذا خورد قبل از دیگران دست به طعام نبرد…». چند سده پس از او، خواجه نصرالدین توسی نیز در کتاب اخلاق ناصری در «آداب طعام خوردن» اندرز میدهد که «… به زیاده از سه انگشت نخورد و دهن فراخ نکند و لقمه بزرگ برنگیرد… و انگشت نلیسد… و چون دست شوید، در پاککردن انگشتان و اصول ناخنان جهد بلیغ کند». هفت بار اشاره این دو اندیشمند نامدار ایرانی به «دست» و «انگشتان» هنگام غذا خوردن، به روشنی نشان میدهد در منظومه اخلاقی آنان، میان آن اعضای بدن و خوردن غذا چه ارتباط تنگاتنگی بوده است. همین نشانهها در متنهای اندرزنامهای و اخلاقی سدههای پس از ورود اسلام به ایران و نیز قرینههایی چون وجود قاشق در کشفیات باستانی ایران پیش از اسلام است.
قاشق؛ ابزاری آشنا در تاریخ ایران اما برای نوشیدن!
ایرانیان در روزگار پس از اسلام تا دوره معاصر، یعنی زمانی که با دست غذا میخوردند، نیز همچون دورههای باستانی با قاشق و چنگال آشنایی داشتهاند. سانسون، از جهانگردانی که در عهد شاه سلیمان صفوی به ایران سفر کرده است، با اشاره به ناراحتی مهمانهای خارجی هنگام خوردن برنج با دست و پارهکردن گوشتهای خورش و کباب، از «قاشقهای بزرگی از چوب شمشاد» یاد میکند که برای آشامیدن به کار میرفته است. در حوزه آیینی نیز کاربرد واژه قاشق در برخی سنتهای کهن همچون چهارشنبهسوری، از این مسأله نشان دارد که جامعه ایرانی با این ابزار و شیوه کاربرد آن، از روزگار کهن آشنا بوده است. جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» به «قاشقهای بزرگ و کوچک چوبیاش همزنی و آشخوری» در جهیزیههای عروس در سالهای نخستین حکومت قاجار و به قاشقهای فلزی غذاخوری «در جهازهای جاسنگین متجددمآب» در سالهای پایانی این حکومت اشاره میکند. لرد کرزن سیاستمدار مشهور انگلیسی نیز که در سال ١٨٨٩ برابر با ١٣٠٧ قمری به ایران و به شهر قوچان سفر کرده است، آنجا که «به چشیدن طعم غذای آشپزخانه خان» توفیق مییابد، از «قاشقهای منبتکاری قشنگ ساخت آباده» یاد میکند که «در قدح شناور است» و از آن برای خوردن شربت محلی بهره میبرند. مرتضی راوندی تأکید میکند «قاشق تنها برای نوشیدن شربتهای مختلف ترش و شیرین بود که در اطراف خوراکهای دیگر میگذاشتند. شربت را در قدحهای بزرگ طلا میریختند و در هر نوع قاشق یا افشرهخوری بزرگ چوبینی بود که میهمانان نزدیک به هر قدح برای نوشیدن شربت از آن استفاده میکردند. قاشقهای افشرهخوری از چوبهای معطر ساخته میشد، بسیار بلند بود، به طوری که طول آنها را در حدود یکپاونیم نوشتهاند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.